loading...
پاتوق تفریحی وسرگرمی ::پارسی فان::
حسن بازدید : 49 شنبه 15 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

فرهاد آئیش و مائده طهماسبی از هنرمندانی هستند كه همیشه در كارهای قابلی حضور یافته‌اند و مخاطبانشان از كارهای آنها لذت می‌برند. با وجود این‌كه 12 سال است به وطن خود بازگشته‌اند اما در همین مدت اندك توانسته‌اند در آثار كارگردانان نامی و معتبر سینما و تلویزیون بازی كنند و در تك‌تك كارهایشان بدرخشند. گذشته از موفقیتی كه آنها در كارشان دارند، ارتباط فوق‌العاده دوستانه و محبت‌آمیز آنها در میان همكارانشان زبانزد است و در زندگی مشتركشان هم همین قدر درخشان هستند. این زوج سبز كه خانواده‌سبزی را هم تشكیل داده‌اند زیاد اهل گفتگو نیستند ولی لطفشان شامل حالمان شده و مصاحبه‌ای كاملا متفاوت با گذشته را با ما رقم زدند. علاوه بر این دقایقی را هم مهمان مادر بزرگوار و ارجمند فرهاد آئیش بودیم كه این از سعادت ما بود چرا كه حتی ثانیه ثانیه بودن در كنار ایشان ارزش فوق‌العاده‌ای دارد. در پس هر جمله‌ای كه سركار خانم «منیر ابطحی» مادر 94 ساله آقای آئیش ذكر می‌كردند، خروارها تجربه زندگی وجود داشت و به همین خاطر حتی لحظه‌ای با مادر بودن برای ما ارزشمند بود. خوشحالیم كه فرصت را غنیمت شمردیم و علاوه بر این‌كه به دستبوسی مادر رفتیم از صحبت‌های شیرین ایشان استفاده كرده و بخشی از آنها را هم برای شما خوانندگان عزیز در نظر گرفتیم كه مطمئنا از خواندن این گفت و شنود 3 نفره حظ كافی را خواهید برد.

هر دو برای ادامه تحصیل به خارج از كشور رفتیم...

طهماسبی: من متولد بابل هستم و دوران كودكی‌ام را در آنجا گذرانده‌ام، در زمان مدرسه برای تئاتری كه این شهرستان قرار بود در فضای كودك تهیه كند انتخاب شدم و برای اولین بار بازی كردم. این تنها خاطره‌ام از دوران كودكی و علاقه‌ام به هنر بود. بعد از حضور در این نمایش دركار دیگری بازی نداشتم تا زمانی كه برای اخذ دیپلم به تهران آمدیم و فارغ‌التحصیل رشته ریاضی شدم. در ایران در دانشگاه قبول نشدم. در آن زمان دایی‌ام در آلمان زندگی می‌كرد و همین باعث شد كه به آلمان مهاجرت كنم. وقتی كه در همان سال یعنی 1356 وارد برلین شدم، در رشته زبان درس خواندم و بعد وارد كالج شده و دیپلم آلمانی گرفتم. دوست داشتم در دانشگاه هم معماری بخوانم ولی نشد و در رشته تئاتر وارد دانشگاه شدم. هفت سال تحصیل كردم و بعد فارغ‌التحصیل شدم و جالب این‌كه خودم كار و مخارج تحصیلم را تهیه می‌كردم و از خانواده كمك مالی نمی‌گرفتم؛ البته برای دكترا هم ثبت‌نام كردم كه متاسفانه به جایی نرسید و نتوانستم ادامه دهم. در همین حین پیشنهاد حضور در یك كار خوب به من داده شد. بعد از آن هم یك گروه تئاتر تشكیل دادیم و با پشتكار فراوان كار می‌كردیم.

آئیش: من هم از كودكی به هنر علاقه داشتم و حتی به رشته‌های نقاشی و موسیقی هم گرایش پیدا كردم ولی استعدادی در این رشته‌ها نداشتم. در مدرسه در گروه تئاتر حضور پیدا می‌كردم و بازی داشتم و این باعث شده بود كه در مدرسه استعدادم كشف شود. بعد برای تحصیل به آمریكا رفتم و در رشته سینما درس خواندم. در همین حین با یك گروه آمریكایی مشغول كار تئاتر شدم و فعالیتم در آن دوران آغاز شد. سال‌ها در تئاتر حضور داشتم و بعد به نمایش‌های ایرانی علاقه‌مند شدم و كارم جدی‌تر شد، در حدود 30 نمایش فارسی ارائه دادم.

مردم، ما را با سریال باجناق‌ها شناختند...

طهماسبی: در ابتدا در تله فیلم نورا بازی كردم كه در جشنواره كودك اصفهان اكران شد. بعد از آن هم در فیلم‌های سینمایی زندان زنان، ماهی‌ها عاشق می‌شوند، مارمولك، اسپاگتی در هشت دقیقه، پارك وی، سنتوری، باد در علفزار می‌پیچد و... حضور یافتم.

آئیش: شب‌های تهران، سیندرلا، عزیزم من كودك نیستم، عروس خوش‌قدم، مكس، در شهر خبری نیست هست، نصف مال من نصف مال تو، خواستگار محترم، پوپك و مش ماشاا... و... همه كارهای سینمایی‌ام بوده است.

طهماسبی: در تلویزیون هم در سریال باجناق‌ها بازی كردیم كه شاید با همین كار مردم ما را بیشتر شناختند. من در مرگ تدریجی یك رویا، شمس‌العماره، نون و ریحون و زمین انسان‌ها هم حضور داشتم. به نظر من چون ما از تئاتر وارد سینما و سیما شده‌ایم و تئاتر را واقعا می‌شناسیم فضای آن را بیشتر دوست داریم ولی تصویر هم تجربه بسیار خوبی است و اگر بازیگر، تئاتری باشد برایش میان این مدیوم‌ها تفاوتی نخواهد بود. مهم كار كردن است و تفاوتی ندارد كه در كدام عرصه حضور داری؟ اما تلویزیون برای من دشوارتر است.

اسفند 1377 تصمیم گرفتیم به ایران برگردیم...

طهماسبی: در سال 1370 با فرهاد آئیش آشنا شدم كه برای اجرای نمایشی به آلمان – برلین - آمده بود. بعد از این‌كه نمایش را اجرا كردند و به آمریكا برگشتند با هم تماس تلفنی داشتیم. بعد از یك سال ایشان به من پیشنهاد دیدار دادند. من به آمریكا رفتم ولی هنوز از پیشنهاد ازدواج كه بعدها از طرف ایشان به من داده شد خبری نبود تا این‌كه چندین ماه بعد از دیدارمان طی تماسی به من گفتند خواب مرا دیده‌اند و این نشانه‌ای برای ازدواج ما بوده است؟! شنیدن این جمله برای من بسیار جالب و هیجان‌انگیز بود، چرا كه اصلا توقع نداشتم. بعد هم كه دوباره به دیدار ایشان رفتم نامزد شدیم و در سال 1372 ازدواج كردیم، اما با هم زندگی نمی‌كردیم و در اصل آغاز زندگی‌مان در ایران بود. قبل از بازگشت به ایران دوباره چندین نمایش را اجرا كردیم كه همین باعث شد دوستان هنری ما در ایران از ما درخواست بازگشت به كشور را داشته باشند تا بتوانیم در مملكت خودمان به فعالیت بپردازیم. البته ما تصمیم داشتیم بیاییم و شرایط را بسنجیم تا اگر توانستیم، بمانیم و زندگی كنیم. از طرفی مادر فرهاد هم در ایران تنها بودند و ما بعد از این‌كه آمدیم در خانه مادری فرهاد زندگی‌مان را آغاز كردیم و مادر را هم از تنهایی در آوردیم، چرا كه تنها خواهر فرهاد هم در حدود 50 سال است كه ساكن آلمان است. با این‌كه بازگشت به كشور بعد از 20 سال برای من واقعا دشوار بود ولی آمدیم و ماندگار شدیم.

آئیش: اسفند 1377 بود كه برگشتیم و در عرصه تئاتر حضور پیدا كردیم و بعد وقتی متوجه علاقه‌مان به عرصه تصویر شدیم به صورت جدی وارد سینما و تلویزیون شدیم.

مادر فرهاد آئیش امسال 94 ساله می‌شود...

مادر: منیر ابطحی و متولد 6 رمضان 1296 هجری شمسی. دو فرزند دارم كه فرزند اولم دخترم است و متولد 1318 بوده و 50 سال است در آلمان زندگی می‌كند و فرهاد كه متولد 1331 بوده و چند سالی است به همراه مائده برای زندگی به ایران آمده‌اند من برای تجدید دیدار آنها به آنجا می‌رفتم و اصرار می‌كردند كه بمانم ولی من مملكت خودم را دوست داشتم و اصلا برای ماندن نمی‌رفتم. من در حدود 40 سال مدیر مدرسه بودم و مرا به اصرار بازنشسته كردند، بعد در موسسه‌های خیریه فعالیت می‌كردم سپس خودم را بازنشسته كردم و در حال حاضر پسرداری و عروس‌داری می‌كنم؟! بازگشت فرهاد ومائده به ایران واقعا باعث خوشحالی من شد و مرا دوباره زنده كرد والان در حدود 13 سال است كه از تنهایی در آمده‌ام. تمام كارهای فرهاد و مائده را دنبال می‌كنم و كارهایشان را دوست دارم ولی در میان كارهای فرهاد نمایش هفت شب مهمان ناخوانده را بسیار دوست دارم و همیشه كارهای دیگرش را با این اثر مقایسه می‌كنم، اما در كل اغلب كارهای فرهاد خوب است و من تمام آنها را می‌پسندم.

طهماسبی: مادر امسال 94 ساله می‌شوند و چون همسرشان یعنی پدر فرهاد وقتی فرهاد دو، سه ساله بوده از دنیا رفته، فرزندانشان را به تنهایی بزرگ كرده‌اند و از قدیمی‌های شمیران و در محل به نوعی اسطوره هستند. با مطالعه، حل جدول و بافتنی اوقات فراغتشان را می‌گذرانند و واقعا انسان فرهیخته‌ای هستند. ایشان طبقه بالای خانه‌شان را به ما دادند و ما هم از همان ابتدا در اینجا ساكن شدیم و همین جا ماندیم. من به شخصه ایشان را بسیار دوست دارم و چیزهای زیادی از او یاد گرفته‌ام، ناگفته نماند مادر خودم هم 80 ساله هستند و با وجود دو پسر خوب و عروس‌های نازنین و رسیدگی‌هایشان زندگی مستقل خودشان را دارند و از این‌كه فرزندانش در كنارش هستند و به او رسیدگی می‌كنند واقعا خوشحال است. كارهای من را هم دنبال می‌كند و اغلب آثارمان را دوست دارد.

مادر: البته مائده‌جان لطف دارد ولی او واقعا دختر تربیت شده و فهمیده‌ای بوده و ما واقعا رابطه خوبی با هم داشته و اصلا عروس و مادرشوهر نیستیم. ما برای همدیگر حق زندگی قائل هستیم و وقتی من جز احترام از او و همچنین فرهاد چیز دیگری نمی‌بینم دیگر چه می‌خواهم؟! در آخر برای همه فقط آرزوی سلامتی دارم چرا كه این نعمت بزرگ خداوند بهترین آرزو برای هموطنان عزیزم است...

خانواده‌سبز باید مانند طبیعت سر زنده باشد...

طهماسبی: رنگ سبز همیشه سمبل طبیعت و زیبایی است و شاید یك خانواده‌سبز هم باید مانند طبیعت سرسبز و سرزنده باشد. خانواده من متشكل از دو برادر و یك خواهر است كه برادرانم در ایران هستند ولی خواهرم كه از من كوچك‌تر است در برلین زندگی می‌كند. فرهاد هم تنها یك خواهر دارد كه 13 سال از او بزرگ‌تر است و 50 سال است كه ساكن آلمان است.

آئیش: خدا را شاكرم كه از زندگی‌مان راضی هستیم و همدیگر را واقعا دوست داریم. ما با هم خوشبخت هستیم و رابطه بسیار خوبی با هم داریم.

طهماسبی: نداشتن فرزند تصمیم هر دوی ما بود و به استحكام زندگی‌مان لطمه‌ای وارد نكرده است.

مردم واقعا ارتباط خوبی با ما دارند...

طهماسبی: من از این‌كه با مردم باشم خوشحال می‌شوم و باید با آنها ارتباط خوبی داشته باشم. مردم ما را می‌بینند و واقعا ارتباط خوبی با ما دارند ولی شاید خیلی زود هم فراموشمان ‌كنند. شهرتی كه ما داریم اصلا برای‌مان دردسرساز نبوده و ما هم از برخورد با مردم فراری نبوده‌ایم و تاكنون جز لطف چیزی از آنها ندیده‌ایم.

آئیش: این‌كه شما می‌گویید چرا مردم مرا دوست دارند نمی‌دانم دلیل قطعی‌اش چیست ولی مردم اغلب هنرمندان را دوست ‌دارند و با آنها ارتباط خوبی برقرار می‌كنند؛ البته شاید این‌كه كارهای من اغلب كمدی است و باعث شادی آنها می‌شود احساس خوبی نسبت به من وكارهایم دارند. كار كمدی به نوعی باید در درون بازیگر باشد و از صمیم قلب آن را بروز دهد و چون من از كودكی بسیار كمدی بودم در این حیطه به عنوان بازیگر طنز و كمدی شناخته شده‌ام در این كارها بیشتر به من خوش می‌گذرد؛ البته در كارهای جدی هم حضور داشته‌ام.

طهماسبی: ارتباط ما با مطبوعات بد نیست و قبلا با بسیاری از نشریات گفتگو كرده‌ایم ولی اخیرا كمتر مصاحبه می‌كنیم چرا كه در گفت و شنودهای قبلی خیلی از چیزها را گفته‌ایم و دیگر كافی است، چرا كه تكرار مكررات خواهد بود. كار ما كار هنری است و گفتگو كردن تنها بخشی از زندگی ما را تشكیل می‌دهد و ما نمی‌خواهیم هر روز حرف‌های تكراری را در انواع و اقسام جراید و مطبوعات بازگو كنیم.

می‌دانستم كه سه، پنج، دو كار خوبی خواهد شد...

آئیش: وقتی فیلمنامه سه، پنج، دو را خواندم و گروه را شناختم علاقه‌مند به حضور در آن شدم؛ چون می‌دانستم با توجه به فیلمنامه خوب و كارگردان كار بلدی كه دارد نتیجه خوبی را در پی خواهد داشت. حسین سهیلی‌زاده واقعا آدم شریف و كاربلدی است كه با استحكام، كارش را انجام می‌دهد و در عین حال بازیگر را هم آزاد می‌گذارد، مهم‌ترین صفتی كه در او وجود دارد این است كه واقعا انسانی به تمام معناست. گذشته از این‌كه نقش حشمت سوری را بسیار زیاد در این مجموعه دوست داشتم می‌دانستم به خاطر جذابیت و چالش‌برانگیز بودن نقش، جای كار زیادی هم خواهد داشت، عشق عجیبی در گروه خصوصا بازیگران وجود داشت و همه همدیگر را دوست داشتند. من از ابتدا توجه خاصی به افراد خانواده‌ام در سریال داشتم و با دقت بیشتری به آنها نزدیك شدم و همین باعث شد خانواده یك نفر شد و بازیگران تكروی نداشتند. توانستیم یك خانواده خوب را نشان دهیم و از خانواده‌های كلیشه‌ای سریال‌ها دور شویم. مردم هم واقعا ما را به عنوان خانواده باور كردند و قبول داشتند. جدای از این مسئله ما سعی كردیم كه زن و شوهر مجموعه همدیگر را دوست داشته باشند و مانند كارهای دیگر دائما با هم دعوا نداشته و به هم محبت كنند. این‌كه مردم به عدم وجود محبت در سریال یا حتی جامعه در میان زن و شوهر بخندند اصلا كار جالبی نیست و من دوست ندارم بلكه بهتر است روابط خوب در میان آنها نشان داده شود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 91
  • بازدید ماه : 74
  • بازدید سال : 869
  • بازدید کلی : 8,951